...و اما مرگ

زنده بودم وَ فکر می کردم مرگ خوابی ست گرم و طولانی

مردم اما خیال چشمانت از سرم دست بر نمی دارد

گلی از خاک من هرگز نمی روید ٬ بروید هم

شقایق می شود٬ آن هم هزاران بار تقدیمت

دعا همیشه برای سلامتی ست٬ ولی

دلم گرفته ٬ برایم دعای مرگ  کنید

اگر که قدر مرا بعدِ مرگ دانستی

زیاد غصه نخور٬ رسم روزگار این است

به مردن سخت مشتاقم ولی از مرگ روگردان

ببین امید دیدارت چه با من کرده٬ دریابم

و مرده ایم ولی غصه هایمان باقی ست

چه ساده ای که به دنبال مرگ می گردی

نساز خانه ای از خاک من که می ریزد

که خاک عاشقی از جنس بیقراری هاست

دیگر رسیدنم به تو هم آرزوم نیست

تنها به مرگ دست تمنا گرفته ام

تو را قسم به خدا که مواظب خود باش

شبیه گل شده ای٬ روزگار گلچین است.