یادگاری

 

الهی سایه ات همواره بالای سرم باشد

و تنها سوز عشقت علت چشم ترم باشد

 

نیفتد چشم نامحرم به تو در شعرهای من

همان بهتر که اینها تا ابد در دفترم باشد

 

نشستم روی بام خانه تان، تیری بزن بگذار

نشانی یادگاری از تو بر بال و پرم باشد

 

حلالش باد عمرم، شکوه از دست غمت هرگز

فقط شاید بدهکار نگاه مادرم باشد

 

تو را آنقدر می خواهم  چنانت دوست می دارم

که جز این نام، شاید «عشق» نام دیگرم باشد

 

سراغم را نمی گیری... و می گیری زمانیکه

فقط جامانده شاید مشتی از خاکسترم باشد

 

بریدم از تو حتا بند باریک امیدم را

مگر غمخوار افزون دردهایم دخترم باشد