کو دستهای گرم تو ؟ مانند یخ سردم
شاید تو هم فهمیده باشی که کم آوردم
حتا دل پاییز هم بی تو به حالم سوخت
حالا تصور کن ببین که تا چه حد زردم!
هر صبح ، عاشق می زنم از خانه مان بیرون
در کوچه های شهر دنبال تو می گردم
باشی اگر ، دنیا نباشد هیچ دردی نیست
وقتی نباشی آه انگاری خودِ دردم
دیگر بدون تو برایم زندگی با مرگ
فرقی ندارد، شاید اصلا خود کشی کردم
+ نوشته شده در جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۸۵ ساعت 14:8 توسط ذاکری
|